Thursday, February 23, 2006

تنهای تنها

رفتم زسینه
رفتم ز یادت
تنها شدم من
تنهای تنها
تنها تر از تو
در شهر فردا
ای کاش این قلب
با مشتی از سنگ
کوبد بر این دل
کوبد بر این بخت
شاید که این بخت
پاره شد از غم
رو سوی دیگر
گردش کند چند
آن سو شاید
مهری توان دید
روزی توان دید
ای کاش می شد
روز را دزدید
از این همه شب
از این همه درد
این آه و نفرت
کی می شود کم؟
کی می شود من
آیم به یادت
آیم به سینه
گم شم در این شهر
عکس از طناز عزیزم

1 Comments:

At 7:12 PM, February 26, 2006, Anonymous Anonymous said...

سلام خوبی؟
من همیشه سر میزنم به وبلاگت

 

Post a Comment

<< Home