Thursday, April 27, 2006

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن

ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من

ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شب و از من گرفتی
تو من و دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی
برای من تکیه گاهی
میون این همه دشمن تو رفیقی جون پناهی

2 Comments:

At 1:00 AM, May 02, 2006, Anonymous Anonymous said...

This comment has been removed by a blog administrator.

 
At 1:00 PM, May 03, 2006, Anonymous Anonymous said...

نامه هایم برای تو
با گل های کاغذی
لای دفتر شعرم
برگ برگ لحظه هایم
از آن تو
وقتی که عشق را بهانه می کنی
زمزمه هایم
برایت
با لبخندی به طعم روشن آب
و خودکار آبی ام
وقتی که آسمان دلت ابری ست!
قصه ات را اما
به من بس÷ار
می خواهم
با دستان نا تمام تو
تمام شوم.

 

Post a Comment

<< Home