Monday, January 09, 2006

و پيامي در راه

روزي خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد در رگ ها، نور خواهم ريخت و صدا خواهم در داد: اي سبدهاتان پر خواب! سيب آوردم، سيب سرخ خورشيد خواهم آمد، گل ياسي به گدا خواهم داد زن زيباي جذامي را، گوشواري ديگر خواهم بخشيد كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ! دوره گردي خواهم شد، كوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد: اي شبنم، شبنم،‌شبنم رهگذر خواهد گفت: راستي را، شب تاريكي است كهكشاني خواهم دادش روي پل دختركي بي پاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت هر چه دشنام، از لب ها خواهم برچيد هر چه ديوار، از جا خواهم بركند رهزنان را خواهم گفت: كارواني آمد بارش لبخند! ابر را، پاره خواهم كرد من گره خواهم زد، چشمان را با خورشيد، دل ها را با عشق ، سايه را با آب، شاخه ها را با باد و بهم خواهم پيوست، خواب كودك را با زمزمه زنجره ها بادبادك ها، به هوا خواهم برد گلدان ها، آب خواهم داد خواهم آمدپيش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ريخت ماديان تشنه، سطل شبنم را خواهم زد خواهم آمد سر هر ديواري، ميخكي خواهم كاشت پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند هر كلاغي را، كاجي خواهم داد مار را خواهم گفت: چه شكوهي دارد غوك آشتي خواهم داد آشنا خواهم كرد راه خواهم رفت نور خواهم خورد. دوست خواهم داشت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home